اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

گل پسر مامان

ادم ها را مسخره نکنید . مسخره ها را ادم کنید😉

یک دقت

دیروز امیر علی داشت یک کارنون  که ساخت ایران هم بود نگاه می کرد . که اومد بیشم و گفت مامان مگه کلاغها دندون دارند من جواب دادم نه  امیر علی پرسید پس چرا توی این کارتون دندون دارند.؟ راست می گفت . واقعا کارتون سوتی داده بود.ثثثس
2 آذر 1392

بدون عنوان

امروز بعد از مدتها فرصت کردم  که بنویسم توی این مدت امیر علی تغییرات زیادی کرده بهتر بگم بزرگ شده. یکسری عادتهای خوب پیدا کرده و یکسری عادتهای بد. از عادتهای خوبش بگم که خدارو شکر خواب شبش بهتر شده و کمتر نق می زنه . شبها قبل از خواب میگه حتما باید مسواک بزنم و لباس پوشیدن و در اوردن رو هم یاد گرفته . در عوض برای انجام همه کارهایش کلی وقت باید صرف کرد. بد غذا شده . شیر نمی خوره . دستشویی رفتنش برای خودش یک داستان هست . من فکر کنم مهارت بازیگری پیدا کردم چون انقدر فیلم بازی می کنم و قصه تعریف می کنم تا اقا راضی به دستشویی رفتن میشه. کلمه ها و جمله های گنده گنده خیلی میگه .یه وقتهایی همه کم می ارند . دیشب به رضا می گفت بیا این لباس رو...
21 آبان 1392

شب قدر

برای امیر علی گفتم که امشب شب قدره ادم ها بیدار می مونند و ارزوهای خوب می کنند و دعا میکنند . قران می خوانند.  بعد ازش پرسیدم . خوب تو امشب چی دعا میکنی ؟ امیر علی گفت : دعا می کنم :خدایا مامان و بابا ی من کجا رفتند.! من گفتم خوب عسلم ما که پیشت هستیم . و گل پسرم جواب داد : خوب صبح می گم کلی خندیدم .ناز ناز من فکر می کنه هرچی اولش خدایا باشه یک دعا هست : افطاری رو خوردیم امیر علی مدام می گفت بریم خونه باباجون اینا. من هم در جواب می گفتم باشه امشب می ریم . اخرش گفت الان: خواهرات می گند پس چی شد این خواهرمون چرا نمی اد خلاصه رفتیم خانه باباجان . من خوابیدم و امیرعلی بیدار موند تا با باباجون اینا و رضا احیا نگه داره . صبح که پاشد...
7 مرداد 1392

تولد سه سالگی

باورم نمیشه که سه سال پیش من در چنین روزی بیمارستان بودم و امیر علی به دنیا امده بود . چقدر زود گذشت . و چقدر سخت و شیرین گذشت و خدا را شکر می گویم که قدرتی به نام فراموشی را در ما انسان ها قرار داد تا بتوانیم سختی و نارحتی ها فراموش کنیم تا با شیرینی لحظه ها زندگی را شیرین کنیم . الان که به این سه سال نگاه می کنم . باورم نمی شه که امیر علی همان طفل ناتوانی بود که قدرت خندیدن هم نداشت . من و رضا چقدر سر این که امیر علی با نگاهش اسباب بازی را دنبال کرده بودخوشحال بودیم. از خدا می خواهم که قدرت تربیت خوب امیر علی را به من بدهد و به امیر علی تن و روح سالم و خوشی و شادابی و خوبی های بیکران عطا کند. ان شاالله
21 خرداد 1392

بدون عنوان

امروز صبح که داشتم می امدم سرکار امیرعلی چشاش رو باز کرد و پرسید .مامان کجا می ری ؟ گفتم میرم سرکار . شروع کرد به گریه کردن که نرو . هرچی براش بهانه اوردم که میرم سرکار برات  اینو بخرم انو بخرم گفت نمی خوام . گفتم  میرم سرکار ببرمت شهر بازی و.. گفت نمیرم .از یک طرف دیرم شده بود از طرف دیگر امیرعلی ول کن نبود . دیگه نمی دونستم چه بهونه ای براش بیارم  . با ناامیدی بهش گفتم . مامان ببین الان من اگه نرم سرکار . رییسم عصبانی میشه و منو دعوا میکنه . بذار برم سرکار . بعدش ازش اجازه بگیرم و زود بیام خونه . تا اینو گفتم . منو ول کرد و گفت برو . من با تعجب پرسیدم برم!!!! گفت اره . در کمال تعجب از اینکه متوجه استدلال من شده بود . ...
14 فروردين 1392

جمله جالب

ان روز رضا امیرعلی را محکم گرفته بود و بوسش می کرد . امیرعلی هم میخواست بخوابه و حوصله نداشت . یک دفعه رو کرد به رضا و گفت : اه مگه من بستنی ام . بعدش هم اومد پیش من و گفت :مامان  ! بابا احساس کرده من بستنی ام !!
30 بهمن 1391

بدون عنوان

 الان یک ماهی است که امیرعلی را مهد نمی گذارم و این باعث شده که نه تنها از لحاظ فکری ارامش را برام  هدیه داده . باعث شده که وقت بیشتری را به امیر علی اختصاص بدهم . امیرعلی هم کلی کلمه یادگرفته و الان دیگه جملات درست و حسابی میگه. چند روز پیش توی اشپزخانه مشغول درست کردن غذا بودم که امیرعلی لگوهاش رو اورد و گفت مامان ببین ماشین درست کردم .قشنگه ؟ گفتم آره مامان گفت: بیا باهاش بازی کن . بهش گفتم . من الان دستم بنده برو خودت بازی کن منم بیام. با یک لحن التماسی گفت : مامان اینهمه زحمت کشیدم ماشین درست کردم .دوست نداری ؟؟ قبلا تا بهش می گفتم بدو بریم سفره باز کنیم . میگفت باشه . الان میگه :دستم دنده (دستم بنده)!!!
9 بهمن 1391

بدون عنوان

ديشب خانه مامان بوديم . موقع خواب به امير علي گفتم . بيا بخوابيم . گفت :بذار يه كوچولو برم شب بخير بگم. الان يك دو هفته اي است كه از پوشك گرفتمش . وقتي ميره دستشويي انچنان ذوق مي كنه و دتاش مثل قهرمانها بالا  مي بره كه انقدر قويترين مرد دنياست !!!!  
26 دی 1391