اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

گل پسر مامان

ادم ها را مسخره نکنید . مسخره ها را ادم کنید😉

بدون عنوان

بالاخره عيد هم از راه رسيد و امير علي اولين عيد نوروز رو تجربه كرد . ما امسال سال تحويل شيراز بوديم .  سر راهمان به شيراز يك اقامت يك روزه هم در اصفهان داشتيم . ني ني  كوچولوم رو به عالي قاپو و مسجد امام برديم هوا خيلي عالي بود . گل پسر من هم توي كالسكه اش خوب و راحت مي خوابيد . توي شيراز هم به حافظيه برديم .فكر كنم تو شيراز خيلي بهش خوش گذشت . مدام بغل من بود و از سر و كول من بالا مي رفت . تو شيراز دو تا بادكنك گازي بهش داديم آنقدر ذوق كرده بود و سرو صدا راه انداخته بود و دست و پا مي زد كه نگو و نپرس . هرچقدر نخ بادكنك رو مي كشيد كه خود بادكنك رو بغلش كنه نمي تونست . امير علي كه يك هفته قبل از سال جديد  مريض شده بود...
7 فروردين 1390

بدون عنوان

اين روزها امير علي جونم مي تونه چند دقيقه اي بشينه .  ناز نازم  تازگي ها  بعضي وقتها موقع  خنده خيلي بامزه مي شه . شبيه پيرمردهاي بي دندون مي خنده . امروز صبح دقيقا مثل يك آدم بزرگ به پهلو خوابيده بود دلم مي خواست بگيرم و محكم فشارش بدم.
19 اسفند 1389

بدون عنوان

ديروز امير علي جونم با روروكش به من در امر خانه تكاني كمك مي كرد . هر چيزي كه روي ميز بود رو مي ريخت روي زمين و بعدش با نق ردن از من مي خواست آنها را دوباره روي ميز بذارم. من هرجا مي رفتم گل پسرم هم قبل از من آنجا بود و سريع پاي من رو مي گرفت . و كلي ذوق مي كرد. راستي پريروز امير علي رو كنار روروكش رو زمين گذاشته بودم داشت با شيشه شيرش بازي مي كرد. ديدم صداش نمي آيد . نشستم و با دقت نگاش كردم شيشه اش افتاده بود توي روروك . امير علي جان هم مدام روروكش رو جابجا مي كرد بعد دستش رو از زير روروكش مي كرد تو تا شيشه رو برداره  آخرش هم موفق شد.
19 اسفند 1389

بدون عنوان

گل پسر من دیروز دو تا از اسباب بازی هاش رو همزمان گرفته بود دستش . یک توپ بود با یک خرس  . توپه مدام می افتاد و جیگرم  با زحمت دوباره آنو بر میداشت و محکم به سینه اش فشار می داد . صحنه جالب و بامزه ای  رو خلق کرده بود.
9 اسفند 1389

بدون عنوان

امیر علی جونم تازگی ها می تونه خودش چند دقیقه بدون کمک بشینه .بعدش  چون سریع خم می شه و مشغول یافتن خورده ریزهای اطرافش  می شه که با ذره بین دیده میشند . بعد می افته. یکی دور روزه سعی می کنه که  هر چیز کوچکی را با دوانگشت شست و اشاره اش برداره ولی فقط می تونه ژستش رو بگیره چون به جای اینکه دو تا انگشتش رو به هم بچسبونه با انگشت اشاره اش  محکم به آن شی فشار می اره. خلاصه اینها مشغولیت های جدیدشن.
30 بهمن 1389

بدون عنوان

يكي ديگه از دندون هاي امير علي جوانه زده . وقتي بهش غذا مي دم با دندوناش به قاشق فشار مي آره و صداش دل من رو ريش مي كنه . چند روزي است كه يك خورده بي حال است  و نق مي زنه . فكر كنم به خاطر دندوناش است . از نمايشگاه براش يك كتاب رنگها رو خريدم ديروز هر صفحه اش رو كه براش باز مي كردم  جيگگگرم با انگشت اشاره اش رو ي عكس هاي آن صفحه مي كوبيد .  
28 بهمن 1389

بدون عنوان

 الان دو روزي است كه امير علي مي تونه روروك اش رو جلو ببره  روز جمعه كه خيلي ذوق زده شده بود چون هرچي رو كه مي خواست دستش رو به سمتش دراز ميكرد بعد تند تند پاهاش رو به زمين مي كوبيد و روروك رو به سمتش مي برد . از روروك كه بر مي داشتي شروع مي كرد به گريه. عصر داشت روي روروك خوابش مي برد . آنقدر خسته شده بود كه تا برش داشتيم و گذاشتيمش روي زمين خوابش برد. راستي ديروز يكي از دندوناش هم جوانه زده. ...
25 بهمن 1389