مهدکودک
از ١٠ اردبیهشت امیرعلی را گذاشتم مهد کودک . خدا می داند که چقدر برایم سخت بود . با این که این چند روز بیش از ٢ ساعت توی مهد ن گذاشتم و وقتی امیر علی را خانه می بر دم شادی را در وجودش حس می کنم که تا اخر شب ادامه دارد. ولی انقدر فکر و خیال کردم که دیروز قلبم تیر می کشید .آخه همین که صبح می خوام تحویل مربی بدم جیغ و داد و گریه و زاری می کنه که این موضوع خیلی ناراحتم می کنه . مربی اش میگه این طبیعیه ولی من طاقت گریه اش را ندارم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی