سرزمین عجایب
چند روز پیش امیر علی را بردیم به سرزمین عجایب . از وقتی که وارد مجموعه شدیم شروع کرد این طرف و آن طرف دویدن و با وسایل بازی کردن . از انجایی که از فرمان ماشین خیلی خوشش میاد پشت هرچی وسیله که فرمان داشت می گذاشتم و امیر علی هم کلی ذوق میکرد . بعدش میگفت اون و من میبردم پشت وسایل دیگر .
از اونجا که برگشتیم . من رضا سریع کفشامونو در اوردیم و من از امیر علی پرسیدم . مامان کفشاتو دراره؟ گفت نه اللی ( یعنی امیرعلی) منهم جلو در ایستادم . و منتظر ماندم . کفشاشو دراورد و در جا کفشی را باز کرد و کفشاشو گذاشت توی اون و در شو بست . و بعد اومد تو . من یک نگاهی به کفشای خودم و رضا کردم که جلو در مانده بود . و حسابی شرمنده شدم
پی نوشت : از امیر علی می پرسم . مامان رو چقدر دوست داری . دستاش رو باز میکنه و میگه عالم. فداش بشم الهی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی