بدون عنوان
ديروز امير علي جونم با روروكش به من در امر خانه تكاني كمك مي كرد . هر چيزي كه روي ميز بود رو مي ريخت روي زمين و بعدش با نق ردن از من مي خواست آنها را دوباره روي ميز بذارم. من هرجا مي رفتم گل پسرم هم قبل از من آنجا بود و سريع پاي من رو مي گرفت . و كلي ذوق مي كرد.
راستي پريروز امير علي رو كنار روروكش رو زمين گذاشته بودم داشت با شيشه شيرش بازي مي كرد. ديدم صداش نمي آيد . نشستم و با دقت نگاش كردم شيشه اش افتاده بود توي روروك . امير علي جان هم مدام روروكش رو جابجا مي كرد بعد دستش رو از زير روروكش مي كرد تو تا شيشه رو برداره آخرش هم موفق شد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی