بدون عنوان
اين روزها خواهرم به همراه اميرحسين (گل پسر خواهرم) خانه مامان اينها امده اند . امير علي هم صبحها با اون حسابي بازي ميكنه و بهش خوش ميگذره . كلي كارهاي جديد ياد گرفته ولي من حال و حوصله نوشتن انها را نداشتم اخه بيماري اميرحسين روي روحيه منهم اثر گذاشته . يكم از توجه من به اميرعلي كم كرده .و كسل و بي حوصله كرده . خدا كنه امير حسين زودتر خوب شه من كه همه اش دعا مي كنم.
ديروز رضا براي امير علي شير خريده بود و اونها را اورد و گذاشت وسط حال . امير علي تا قوطي هاي شير را ديد به سمتشون رفت و شروع كرد به چيدن انها . يكي يكي قوطي ها را بر ميداشت و روي هم مي گذاشت . بعد از گذاشتن هر قوطي هم خودش رو تشويق مي كرد . 6 تا از قوطي ها رو روي هم گذاشت و كلي ذوق كرد .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی