بدون عنوان
پنجشنبه براي گل پسرم تولد گرفته بوديم .چند تايي بادكنك و ريسه گرفتم و خونه رو تزيين كردم . موقع تزيين، امير علي خونه مامان جون بود عصر كه با اوناخونه آمد با تعجب به در و ديوار نگاه مي كرد از بادكنك ها خوشش امده بود وقتي كه من كادو ها رو باز مي كردم ا سباب بازي رو بغل مي كرد تو تمام مدت زمان جشن تولدش ارام نشسته بود كنار من و با ذوق و شوق به كارهاي ما نگاه مي كرد. وقتي دستش رو گرفتم كه با هم كيك رو ببريم آنچنان باسرعت خودش مثل ادم بزرگ ها قبل از من كيك رو بريد و كلي ذوق كرد بعدش هم مي خواست بقيه اش رو ببره كه من نذاشتم . خوشبختانه تا موقع شام مشغول بازي بود . بعدش خسته شده بود و گريه مي كرد كه خاله مريم برد توي اتاقش و گل پسرم خوابيد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی